كوثركوثر، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

پرنده بهشت

سلام سلام

از ١٣ ماهگیت هر وقت کسی را میدیدی بهش سلام میکردی . الان دیگه سلام کردنت تو فامیل معروف شده و همه ازت تعریف میکنند و میگن چه دختر باادبی . هر وقت اب هم میخوری بعدش میگی سلام . معلومه یاد گرفتی که به امام حسین بعد از آب خوردن سلام کنی .   ...
19 آبان 1390

عید قربان

روز عید قربان بعد از اینکه حاضرت کردم باباعلی تو را برد حیاط و چند تا عکس ازت گرفت البته بوی دردر به دماغت خورده بود و اصلاً بند نمیشدی . خلاصه تونستیم یه عکس خوب ازت بگیریم . خدا را شکر صبح هوا خوب بود و از بعد از ظهر هوا سرد شد و آخر شب هم که اومدیم خونه کم کم داشت بارون میومد. ...
17 آبان 1390

دعای عرفه

صبح روز یکشنبه باباعلی زنگ زد و گفت امروز دعا میریم یا نه . من خیلی دوست داشتم برم ولی میترسیدم تو بند نشی و بخوای تو مسجد راه بری. خلاصه تصمیم گرفتیم بریم . نزدیک ساعت 2 بود که حاضر شدیم و بابا اومد و با هم رفتیم به مسجد ولیعصر. خدا را شکر دختر خیلی خوبی بودی و مامانو اذیت نکردی . البته یک ساعتی هم راحت خوابیدی . موقعی هم که بیدار شدی یه کتاب و تسبیح دستت بود و صلوات میفرستادی و میگفتی : الله صلا بعد از دعا هم رفتی مردونه و کلی واسه خودت قدم زدی و هرچی بابا بهت گفت برو پیش مامان گفتی نه تا بالاخره باباحاجی تو را آورد پیشم . قربون دختر نازم بشم . دیگه واسه خودش خانمی شده . ...
17 آبان 1390

صدای حیوانات

   تا حالا صدای ٥ تا حیوونو یاد گرفتی . تا بهت میگم ببیی چی میگه ؟ میگی بب هاپو چی میگه ؟هاپو هاپو پیشی چی میگه ؟ میومیو گاو میگه : ماما جوجو میگه:جیک جیک                                     ...
11 آبان 1390

تاتی تاتی

چند شب پیش که خونه مامانی زهراشون بودیم باباعلی یکدفعه منو صدا کرد و گفت مامان کوثر بیا کوثرو ببین . منم فوری اومدم و دیدم که داری راه میری . خیلی لحظه قشنگی بود چند قدمی رفتی و خوردی زمین ولی خیلی ذوق داشتی و بازهم سعی میکردی که بلندشی و ادامه بدی . ...
11 آبان 1390

عاشق الو

از کوچیکی عاشق تلفن و موبایل بودی . گاهی اوقات هم اصلاً تلفن و موبایل اسباب بازیتو قبول نداری و فقط واقعی را میخوای   ...
10 آبان 1390

نماز خواندن

اینم یه عکس از اولین نماز خوندنت یا به خودت اللی تو 13 ماهگی هر وقت من یا بابا می ایستیم برای نمازخوندن فوری میای و مهرمون برمیداری و هر وقت که میخواهیم بریم سجده مهرو بهمون میدی و خودت هم سجده میکنی . جالب اینه بعضی وقتها مهر برمیداری و به من میدی و میگی دست یعنی یادم رفته مهرو دست بگیرم. ...
10 آبان 1390

بلبل بابا

الهی قربون اون زبون شیرینت برم که برای بابا و مامان حرف میزنی . از یک سالگی گل من صحبت کردنو شروع کرد اونم با چه شیرین زبونی . البته قبلش کلماتی مثل مامان , بابا , دد , عزیز گفتی.   اینم کلماتی که تا حالا گفتی : آدود= قاشق اُدو= خودکار حموم=حمام اله=خاله // وقتی خاله را صدا کردی خاله کلی ذوق کرد و بوست کرد. شوار = شلوار مماق= دماق سدی= سبزی و پیاز //تو عاشق پیاز و سبزی هستی . وقتی سر سفره پیاز و سبزی باشه فقط همینو میخوری. دو= دوغ //از پنج شش ماهگی علاقه زیادی به دوغ داشتی و با علاقه تموم میخوری. دوتور = کنترل تلویزیون الی= الو عبو= عمو صن= صندلی نیش= بشین ادون - هن = موتور و ماشین &...
10 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنده بهشت می باشد